کد مطلب:53192 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:219

مدح علی در حضور معاویه











معاویه از بزرگترین دشمنان امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، و پیوسته در كنار پدرش «ابوسفیان» با نیروی اسلام جنگیده، و سرانجام در «فتح مكه» كه سال هشتم هجرت بود، به ناچار «اسلام» را پذیرفته، ولی در باطن كفر خود را حفظ كرده بود.

او و همفكرانش در پی فرصت مناسب بودند، كه اهداف كفرآمیز خویش را پیاده نمایند، وقتی از سوی عمر بن خطاب به فرمانداری شام منصوب گشت، بود تدریج باطن خود را ظاهر ساخت و مردم را با نیرنگ خاصی بر ضد اسلام واقعی به جنگ كشانید.[1] .

معاویه چون از جنگ ها هدفی جز دنیا نداشت، با خود می گفت:

«سرانجام كدامیك از من و علی زودتر از دنیا خواهیم رفت؟» و مرتب با كابینه خود این فكر را تكرار می كردند، روزی او گفت: من می توانم بدانم كه من زودتر می میرم یا علی بن ابیطاب! و تنها وسیله ام وجود خود علی علیه السلام است؛ زیرا وی تمام علوم دنیا را می داند، و از هر چه تا روز رستاخیز اتفاق می افتد خبر می دهد!!

بدین منظور از سه نفر را به «كوفه» فرستاد، و به آنان تعلیم كرد در سه وقت متفاوت وارد آن شهر شوند، و به یك صورت و با سازماندهی مشابه دست به شایعه بزنند و بگویند: معاویه مرده است، سرانجام علیه السلام خبر می دهد كه من و یا او كدامیك زودتر می میریم!

مأموران معاویه به همان طریق وارد كوفه شدند، و امیرالمؤمنین علی علیه السلام اظهار داشت: این شایعات بی اساس است، و از نقشه های خود معاویه است، او بر شما مسلط می گردد...[2] .

علی علیه السلام شهادت رسید، و معاویه به شام و عراق و حجاز مسلط گشت، و زمام امور مسلمانان را به دست گرفت، و سعی كرد فضائل علی علیه السلام را از تاریخ اسلام محو كند، ولی مقدر نشد، حتی آنان كه در زمان خود علی علیه السلام به دربار معاویه فرار می كردند، و یا اضطرار امور باعث آمدن آنان می گشت، معاویه از آنها می خواست كه به علی علیه السلام بد بگویند، ولی نتیجه معكوس می گرفت، زیرا خود معاویه و فراریان به دربارش همه و همه لب به مدح علی می گشودند، كه نمونه هایی را ذیلا ملاحظه می فرمایند:









    1. «ما اسلموا و لكن استسلموا و اسروا الكفر فلما وجدوا اعوانا علیه اظهروه یعنی آنان مسلمان نشدند، بلكه با اجبار و كراهت خود را به اسلام زندند، و بدین وسیله كفر باطنی خود را پوشاندند، هنگامی كه نیرو پیدا كردند، كفر خود را آشكار ساختند. نهج البلاغه فیض نامه16 ص862 ،ابن ابی الحدید ج15 ص114 و174.
    2. محجة البیضاء ج4 ص 202 بحارالانوار ج33 ص279.